به گزارش «راهبرد معاصر»؛ آنچه از تحولات اخیر و نیز برخی مواضع نظامی و سیاسی نشئت گرفته از درون رژیم صهیونیستی و برخی اظهارات و اقدامات دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در روزهای اخیر برمیآید، وجود راهبردی جدید برای خروج از باتلاق غزه ناشی از شکست رژیم صهیونیستی در بازپسگیری اسیران و نابودی حماس یا دست کم محدود کردن تواناییهای عملیاتی این جنبش است.
رژیم صهیونیستی از این واقعیت آگاه است با وجود تبلیغات سیاسی شدید و حمایتهای سخاوتمندانه غرب، در مسیر شتابنده زوال و ضعف ساختاری و وجودی قرار گرفته است
توافق صلح غزه در شرم الشیخ، در مراسمی با حضور برخی سران عربی، اسلامی و اروپایی شکل گرفت. با وجود این، به نظر میآید ارکان توافق به دلیل تحریکات صهیونیستی یا حتی بازگشت بحران به غزه به بهانههای جدید مانند موضوع تعداد اسیران یا بازیابی اجساد اسیران کشته شده و نیز اقدامات اخیر حماس برای از بین بردن عناصر خائن مانند اعضای گروه یاسر ابو شباب که ترامپ به آن پرداخت، لرزان است. همه این موارد نشان میدهد بحران در منطقه به هیچ وجه پایان نیافته است.
نکته کلیدی در توافق صلح غزه، در نظر گرفتن این احتمال است که بازگرداندن اسیران و اجساد، صرفاً گامی در راستای پایان دادن به بحران در سرزمینهای اشغالی و خلاصی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی از فشار داخلی خواهد بود. در صورت دستیابی به این هدف، احتمال فعال شدن مجدد بحران به بهانههای واهی همچنان وجود دارد.
در هر صورت، حملات هوایی شامگاه ۱۶ اکتبر رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان علاوه بر اینکه یکی از صدها مورد نقض آتشبس به وسیله این رژیم علیه حزبالله بود، اقدامی نادر در ماههای اخیر و از حساسیت قابل توجهی برخوردار است.
به نظر میآید رژیم صهیونیستی با این اقدام به دنبال دستیابی به دو هدف اصلی است:
نخست، از بین بردن قابلیتهای دفاعی و قدرت تهاجمی حزبالله در جنوب تا حد امکان.
دوم، وادار کردن حزبالله به پاسخ به حملات اخیر و حفظ پاسخ بالقوه از سوی مقاومت اسلامی برای گشودن جبهه جدیدی از درگیری و جنگ در غرب آسیا.
در هر صورت، رژیم صهیونیستی به خوبی از این واقعیت آگاه است که با وجود تبلیغات سیاسی شدید و حمایتهای سخاوتمندانه غرب، در مسیر شتابنده زوال و ضعف ساختاری و وجودی قرار گرفته است. روند شتابان بحرانها در سرزمینهای اشغالی وضعیت را به سمت مسیری برگشتناپذیر سوق داده و روند فروپاشی داخلی را آغاز کرده است. تلاش برای افزایش دامنه امنیتی رژیم صهیونیستی یا جنگ و گسترش دامنه بحران، ازجمله اهدافی است که سران صهیونیست به عنوان آخرین راهکار نجات خود و آینده این رژیم از نابودی محتوم به کار میگیرند.
حملات بیسابقه رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان نشانهای آشکار از سیاستهای تجاوزکارانه و جنگطلبانه این رژیم در منطقه است
حفظ هوشیاری بالا و آمادگی فوری برای مقابله با هرگونه ماجراجویی جدید رژیم صهیونیستی در کشورهای منطقه ضروری و رژیم جنایتکار صهیونیستی نشان داده است به هیچ خط قرمزی احترام نمیگذارد. حملات مرگبار و وحشیانه به جنوب لبنان یا آنچه در حمله به دوحه قطر شاهد بودیم، ماهیت پلید این رژیم جنایتکار را نشان میدهد.
علاوه بر این، گرچه ترامپ تلاش میکند خود را به اصطلاح «رئیس جمهور صلح» معرفی کند و با تکیه بر قدرت نظامی و برتری فناوری در عرصه بینالمللی، هژمونی آمریکا بر نظام بینالملل را حفظ کند، اما نشان داده است اقدامات و اظهاراتش به طرز چشمگیری تصنعی، غیرواقعی و فریبکارانه است. بنابراین، ضروری است دولتهای اسلامی منطقه مراقب باشند تا در دام بازی شیطانی ترامپ و نتانیاهو نیفتند. هرگونه کوتاهی در پرداختن به واقعیتهای پنهان پشت پرده این بازیگران حیلهگر و فریبکار میتواند عواقب جبرانناپذیری برای امنیت و الگوی نظم منطقه ای داشته باشد.
نکته حائز اهمیت اینکه آمریکا در چارچوب منازعه و چالش اصلی در بعد ساختاری، الزامات مقابله با چین و جلوگیری از گسترش نفوذ و قدرتش در بُعد بین المللی را فراهم می کند. کاملاً واضح است انرژی یکی از مهمترین محورهای جنگ غیررسمی میان آمریکا و چین است و غرب آسیا با ذخایر عظیم نفت و گاز خود، یکی از عرصههای اصلی درگیری است. سادهلوحانه خواهد بود که هنگام درک تحولات ساختاری یا آنچه در بعد زیرساختی اتفاق میافتد، اقتصاد و اقتصاد سیاسی را در نظر نگیریم. این منطق به ما یادآوری میکند اهمیت غرب آسیا برای آمریکا بسیار فراتر از آن چیزی است که در ذهن رهبران خوشبین، فرصتطلب و مطمئن عرب وجود دارد.
حملات بیسابقه رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان نشانهای آشکار از سیاستهای تجاوزکارانه و جنگطلبانه این رژیم در منطقه است. شکی نیست این اقدام با هماهنگی کامل و با چراغ سبز آمریکا انجام می شود.